ابتدای آتش فساد، یک جرقه است
این جرقّه، رفته رفته شعله میشود.
زین سبب،
باید از بروز این جرقّه بیم داشت.
بوییدن عطر و گل، روح را آرامش و دل و جان را نشاط میبخشد.
عفونت مرداب و لجنزار و لاشه هم، آزار دهنده و نفرتآور است.
هر یک از این «گلبرگ»ها عطر خاصّ خود را دارد.
رایحه گلبرگها روحپرور است و شمیم آنها، مشام جان را نوازش میدهد.
مخاطب این دسته گل، هم بانوان با حجاباند که خود را به این جلوهی معنوی آراستهاند و بهای گوهری را که دارند، میدانند.
هم آنان که در ذهنشان نسبت به حجاب، سؤال و ابهام دارند یا خدای ناکرده از قیمت گوهر وجود خویش و سرمایهی عفاف بیخبرند و به اسم آزادی، هیزم آتش گناه و بنزین شعلهی هوس میشوند.
وقتی که پلها شکست و راه برگشت بسته شد، روزی که پیمانه ریخت و آبرو رفت، چه افسوسها که بر این «بنبست بیآبرویی» میخورند و چه «ای کاش ...»های بیثمر بر زبان میآورند.
وقتی با چشم دل میتوان ملکوت را دید،
وقتی میتوان به چشم خدا و فرشتگانش زیبا و آراسته جلوه کرد،
وقتی میتوان جمال و جوانی را نردبان عروج به بام آسمان کرد و با این سرمایه، آخرت و بهشت را خرید، آیا حیف نیست که چشم به گناه آلوده شود و چهره و تن و اندام، دام ابلیس برای شکار گردد و انسان عرشی، زیر آوار هوس و عصیان دفن شود؟!
بستن چشم بر روی «حرام» صد دریچه به روی «باغ معنی» و بوستان کمال میگشاید.
قهرمان کسی است که بر هوسهای شیطانی و وسوسههای ابلیسی غالب آید.
و ... شیعه کسی است که آن چنان زندگی کند که بتواند سربلند و با عزت، به روی محمد و علی و فاطمه علیهم السلام بنگرد.
اینک این شما، و این گلبرگهای «گل عفاف».